مـاهِ خـدای حـیـدر،مـاهِ عـلـی رسـیده جـنّـت نـدیـدهآنکـه ایـوانطـلا نرفـته
بـگـذار بـرلـبـانـم ذکـرِ عـلـی بـمـانـد ازحـنـجـرۀ ما تا زنـگِ صـدا نـرفـته یا رب به حقِّ زهرا،امشب ببخش ما را تا فرصتی که مانده ازدستِ ما نرفته دیدی که دستِ تقدیربا ما چه کرده آخر بسیارشد که نوکرصحنِ رضا نرفته یکسال میشود که دور ازحرم نشسته یکـسال میشود که کـرب وبلا نرفته
روی زمین نبـاشد جای عـزیزِ زهـرا بر جـسمِ هیچ شاهی اینگـونه پا نرفته
شاهی بهوقتِ مرگش بیپیرهن نمانده جای کفـن که جسمش در بوریا نرفته